نفس مامان و بابا ، طاها جاننفس مامان و بابا ، طاها جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 روز سن داره

طاها مروارید صدف زندگی ما

سه شنبه (27/4/91)

1391/4/28 17:02
نویسنده : مامان فری
280 بازدید
اشتراک گذاری

حدود ساعت هشت از خواب پا شدم بعد از خوردن صبحانه با سمیه جون دوست دوران مدرسه و دانشگاهم  رفتیم اداره پست چهار راه لشگر برای گرفتن تاییدیه تحصیلی ،  آخه برای فارغ اتحصیلی لازمه که تو پرونده باشه ،‌ مدارک دیگه ای هم هست که هنوز آماده نکردم ، گفتم قبل از ماه رمضون حاضر کنم تا راحت شم ، کییییییییییییییی   تو ماه رمضون اوننننننننننننننم تواین گرما میره بیرونننننننننننننن

 خلاصه با سمیه رفتیم اداره  انقدر شلوغ بود که نگگگگگگگگو  ....  خسته و کوفته  ساعت یک رسیدیم خونه ،  خونه خودمون نرفتم از همون جا مستقیم رفتم خونه بابایینا ، دیدم مامان غذا رو هم آماده کرده، بعد از ناهار اومدم  یه کم استراحت کردم بعد زنگ زدم با مامانینا قرار گذاشتیم  بریم پارک ،‌یه غذایی آماده کردم دم اذان بود که رفتیم.  تو پارک بودیم که فهمیدیم داداش هادی ونرگس جون هم دارن  میان  خیلی خوشحال شدم  . کلی بهمون خوش گذشت . جای همتون خالی  ( یه دعا : خدایا ممنونم  از بابت این پارک آخه ما هر وقت که دلمون میگیره میریم اونجانیشخند ، خوب شد این نزدیکککککککه خونه ماست ننننننننننننننننننننننننننننه؟ )نیشخند

 راستی مامان  گفت که خانم پسر خاله جمال بارداره ، خیلی خوشحال شدم انشالله که به سلامتی فارغ شه.

دوستای گلم تا پست بعدی خدانگه دار .بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان فاطمه
28 تیر 91 23:54
فریبا جون بازم خوش به حال شما که می تونید برین تو پارک بشینید ما که از گرما نمی دونیم چیکار کنیم . چند روز پیش رطوبت هوا 96 بود باورتون می شه ؟ انشاالله همیشه خوش و تندرست باشید.
مامان زهرا
29 تیر 91 11:43
به به خانمی
امیدورام همیشه سر حال باشی
خدا پارکتون را هم براتون نگهداره
ماه رمضان ما را هم فراموش نکنید
التماس دعا
شما هم همینطور خانومی

ز ي ب ا
29 تیر 91 18:15
سلااااااممممممممم يووووووووووووهووووووووووووو بيايد با هم منتظر ني ني باشيم
آرام
30 تیر 91 2:32
سلام عزیزم، امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی و زود زود یه کوچولوی خوشگل و سالم به جمعتون اضافه بشه راستی ممنون که بهمون سر زدی خانومی.
خواهش میکنم

ز ي ب ا
30 تیر 91 9:07
خصوصي