نفس مامان و بابا ، طاها جاننفس مامان و بابا ، طاها جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 روز سن داره

طاها مروارید صدف زندگی ما

علت تاخیر این چند روز

1391/4/25 17:44
نویسنده : مامان فری
257 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوست جونای خودم

امیدوارم که حالتون خوب باشه ، چند روزی بود که به علت قطعی نت نتونستم بهتون سر بزنم و پستی بذارم . ولی حالا اومدم با یه دنیا دل تنگی برای شما .

قرار بود امروز صبح زود برم برای مامانم وقت دکتر بگیرم ، که یهو قبل از اینکه من از خواب بیدار شم مامانم زنگ زد و گفت نمی خواد بری آخه بابا خودش رفته ، منم از خدا خواسته دوباره خوابیدم . یه دو سه ساعتی خوابیدم نفهمیدم چطور گذشت  پا شدم دیدم ساعت ده شده ، وای دیگه انقدر با عجله از خواب پریدم که نگوووووووووووووووووو ، آخه قرار بود برم بانک ، یه کم خونه رو جمع و جور کردم زنگ زدم به حسین جون ، گفت دیگه نمیخواد بری خودم اون کار بانکی رو انجام میدم ، منم دیدم بیکارم به خاطر همین شروع کردم به دوختن چادر مامانم . آخه قولشو داده بودم تا عروسی که چهار شنبه این هفته داریم  براش بدوزم . راستی من یه دوره کلاس خیاطی رفتم ، به خاطر همین یه کم خیاطی بلدم ، بعدش اومدم غذایی که از دیروز داشتیم داغ کردمو خوردم ، بعد یه حمام حسابی کردم حالا هم حسین جون اومده داره استراحت میکنه منم در خدمت شما هستم .

بای بایبای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

نایسل
26 تیر 91 21:06
ممنون عزیزم
مامان زهرا
27 تیر 91 12:41
خانمی خوش به حالت وقت خواب هم داری برو قدر این روزها را بدون سرحال و خوش باشی همیشه
sana
27 تیر 91 16:17
سلام عزیزم دلمون تنگیده بود.خوش اومدی به به هنرمندم که هستین. بابا ایووووول