این چند روز
سلام به نی نی خوشگلم و همه دوست جونیام
چند روزی بود حوصله تایپ کردن نداشتم حالا اومدم با یه دنیا دلتنگی
جمعه
اول از همه اینکه چند روزی بود میخواستم مسقطی که از وب آشپزیهای مامانم از مامان علی خوشتیب یاد گرفته بودم درست کنم ولی بنا به دلایلی نشده بود حالا امروز فرصت خوبی بود .
دست به کار شدم . بابایی بیرون بود تا برسه خونه درست کردم خیلی هم خوشمزه شد . بین کار بودم که مامان شایسته زد و برای افطار دعوتمون کرد .منم با کمال میل پذیرفتم.
شب رفتیم خونه حاجی بابا .کلی خوش گذشت راستی خاله اقدس اینا هم دعوت بودن. مارال گلی با آبتین جون کلی بازی کردن و حسابی انرژیشون رو تخلیه کردن.
اینم عکس مسقطی
شنبه
از صبح خونه عزیز جون بودم بعد ازظهر قبل از اومدن بابایی اومدم با هم قرار گذاشتیم بعد از افطار بریم بیرون . بعد از اینکه بابایی از مسجد اومد رفتیم یه چرخی تو خیابونا زدیم جات خالی یه فالوده بستنی حسابی هم خوردیم . این بود قصه امروز
پی نوشت: راستی یادتونه چند روز قبل از ماه رمضون با سمیه جون رفته بودم اداره پست . یادم رفت بگم یه کتاب از اونجا خریدم . الان بهتون نشون میدم آخه من عاشق کتابای این مدلی ام ، فکر کنم خیلی تو زندگی به دردم بخوره